جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۸:۱۳
۰ نفر

سیداکبر میرجعفری: نشسته بودم روی صندلی انتظار تا نوبتم شود. آقارضا داشت با دقت تمام موهای سر و صورت یک نفر را اصلاح می‌کرد.

سیداکبر میرجعفری  شاعر و پژوهشگر ادبیات

مي‌شناختمش؛علي آقا خدمتكار اداره بود. آقا رضا با وسواس و حوصله موهاي او را اصلاح كرد، سشوار كشيد، دوباره كمي آب به موهايش پاشيد و آن را شانه كرد. بعد چند موي روي گوش علي آقا را هم تراشيد. حوله را از دور گردنش باز كرد.علي آقا داشت از جايش بلند مي‌شد كه آقا رضا گفت:يه لحظه صبر كن!

بعد، از پشت‌سر، يقه او را پايين كشيد و موهاي باقيمانده زير گره حوله را هم تراشيد و با فرچه مخصوص جاي آن را تميز كرد. آقا رضا از كار خودش سر كيف آمده بود. به علي آقا گفت: نيگا كن؛ ماه شدي به خدا !... ماه؛ جيگر!«جيگر» تكيه كلام اوست. خوش مشرب است و به همه مي‌گويد: «نوكرتم جيگر!» نگاهت كه بيفتد به عكس‌ها و تقديرنامه‌هاي آرايشگاه آقا رضا مي‌فهمي كه نام خانوادگي‌اش «كريمي» است؛ اما همه او را آقا رضا صدا مي‌كنند.

همينطور كه داشتم آماده مي‌شدم تا روي صندلي آرايش بنشينم، يادم آمدم دفعه پيش كه آمده بودم اينجا، نفر جلويي من معاون اداره بود. اما آقارضا با همان دقتي كه سر او را اصلاح كرد، اين بار هم سر علي آقا را اصلاح و مرتب كرد.ميان خوش‌مشربي‌ها و چاق‌سلامتي‌هاي آقا رضا از او پرسيدم:تا حالا شده سر كسي را بد اصلاح كني؛ يعني موهاي او را به‌خاطر اينكه از او خوشت نمي‌آيد، ضايع كني؟

آقا رضا لحنش جدي شد.چند كلمه‌اي در اين‌باره حرف زد و گفت:پس بگذارخاطره‌اي را برايت تعريف كنم.و ادامه داد: چندين سال پيش يكي دو نفر از رفقاي قديمي‌ام آمدند پيش من و گفتند كه قرار است امروز و فردا فرشاد بيايد پيش تو تا موهايش را اصلاح كني. ما مي‌دانيم كه تو هم مثل ما از او خوشت نمي‌آيد. مي‌خواهيم حالش را بگيريم. براي همين ما 50 هزار تومن به تو مي‌دهيم. تو هم موهاي او را طوري خراب كن كه حالا حالا‌ها نتواند سرش را بلند كند.

آنها 50 هزار تومن به من دادند و رفتند؛ 50 هزار تومن آن زمان! عصر آن روز فرشاد آمد آرايشگاه من براي اصلاح. همين كه روي صندلي نشست، احساس كردم نمي‌توانم به شغلم خيانت كنم. براي همين موهاي او را مثل هميشه - شايد هم بهتر از دفعه‌هاي قبل - اصلاح كردم، با وسواس و تميز.

آن 2نفر وقتي فرشاد را ديده بودند، شك برشان داشته بود كه نكند او پيش آرايشگر ديگري رفته است. آمدند پيش من و گفتند: مثل اينكه نقشه‌مان نگرفته است. ولي من 50 هزار تومنشان را به آنها برگرداندم و گفتم:من براي شغلم ارزش قائلم. اگر دشمنم هم براي اصلاح پيش من بيايد، نمي‌توانم موهايش را درست و حسابي اصلاح نكنم. از من نخواهيد به شغلم خيانت كنم يا با آن از كسي انتقام بگيرم!حرف‌هاي آقا رضا كه تمام شد، گفتم: زنده‌باد آقا رضا! زنده‌باد همه آنهايي كه مثل آقار رضا كار مي‌كنند.

  • شاعر و پژوهشگر ادبيات
کد خبر 324839

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha